آمدن و رفتن
حسن لطفي
روزي كه مرضيه برومند مديرعامل خانه سينما شد، خيليها كه ميشناختندش تصور ميكردند ماندگارياش در اين جايگاه بيشتر باشد. نامه استعفا و خداحافظياش نشان ميدهد كه خودش هم همينطور فكر ميكرده. قصدش اصلاح بوده و ميخواسته باري از دوش اهالي سينما بردارد و مرحمي بشود بر زخمهايي كه در اين سالها بر جان بيرمق آنها نشسته است. اينكه چرا با آنكه ميخواسته، نتوانسته حرف اين نوشته و اين مطلب كوتاه نيست. نه آنكه سخت و پيچيده باشد و جوابش نياز به صغري كبري داشته باشد كه نيست و ندارد. قرار اين نوشته يا بهتر بنويسم نويسندهاش كه من باشم بيان تكرار مكررات نيست.هر آمدني، رفتني دارد. بعضي رفتنها بدون بازگشت است.مثل رفتنهاي بدون برگشت پاييز امسال! هنوز اشك چشم ما از رفتن بدون برگشت داريوش مهرجويي خشك نشده كه خبر رفتن مرد حنجره طلايي آواز ايران دوباره چشمهامان را تر ميكند. قصد اين نوشته اينگونه رفتنها نيست. اگر هم باشد اصل نوشته نيست وگرنه چه كسي ميتواند از مرگ اين بزرگان بگذرد و آمدن و رفتنهايي از جنس مرضيه برومند را در كنار رفتن بزرگان و از دست دادن فرصتهايي براي بهره از هنر آنها معنادارتر نكند. تماميتخواهي كه عرصه را بر امثال مرضيه برومند تنگ ميكند و وادار به رفتنش ميسازد، با درك نادرست و با اين باور كه خودش درست است و ديگران نادرست، سببساز خانهنشيني گلپا، ناصر ملكمطيعي و... ميشود. خانهنشيني كه روح خانهنشين را در انزوا ميخورد، اما ضرر و زيانش دامن علاقهمندان به هنر را ميگيرد. علاقهمنداني كه از قضاي روزگار برخلاف تماميتخواهان وفادارند. ممنوعالتصويري و ممنوعالكاري باعث نميشود ترانه جاودانه «ميدونستي كه خاك» يادشان برود. چه ببين و چه گوش كن برنامهريزاني كه عاشق صداي خودشان و همفكرانشان هستند به كتشان نميرود. صبر دارند. آوازي كه خودشان ميخواهند، گوش ميدهند و فيلمي كه باب ميل خودشان هست را ميبينند. تنها بدياش اين است كه مهرشان اشك ميشود و در پاي تابوت هنرمندي كه دوستش دارند جلوه پيدا ميكند. نرفتن امثال برومند و درك خيالي كه در سر داشت حداقل حسنش اين بود كه رابطه بين هنرمند و طرفدارانش را موكول به روز تشييع جنازه نميكرد. آنطور كه از نامه خداحافظي برومند فهميدم پي ارج نهادن به هنر زندگان بود و ميخواست يك نكته را به متوليان سينما گوشزد كند، به ضرب و زور و بگير و ببند نميتوان هنرمند را از سكه انداخت. هنرمندي كه با مردم باشد چه بخواند، چه نخواند، چه فيلم بازي كند و چه نكند، مردم دوستش دارند. آمدن به معناي بودن و رفتن به معناي نبودن نيست. مردم هنرمندان را با قانون و بخشنامه و دستورالعمل و... انتخاب نميكنند. گمان نميكنم فهم اين مطلب دشوار باشد.